نوروز 95 مبارک
امسال عید با سالهای دیگه فرق میکرد من حامله بودم و خاله مینا و مامان جون زهره برای خونه تکونی اومدند کمکون .... و کیمیای گلم هم خودش خییییییییییلی کمک میکرد ... شب عید خونه مامان صدیق بودیم و ایشون پلو سزی با ماهی پختن و زن عمو و محمد پارسا هم بودن اون شب کمند خانوم حسابی داشت تو یشکمم شیطونی میکرد و اچازه نداد من تا اخر مهمونی بشینم بسیار شیطنت میکرد نمیدونم مشکلش چی بود ولی خوب خدا را شکر بعد خوب شد صبخ عید ساعت 8 و 15 ثانیه روز یکشنبه بود .همهخواب بودند من و کمند سر سفره بودیم کیمیا خانوم از بس شب قبل باری کرده بود دیر خوابیده بود خسته بود و بابا امیر هم دو دقیقه دیر بیدار شد...
نویسنده :
مامان و بابا
17:31